کد مطلب:314956 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:183

جناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ احمد احمدی
چوپانی در پنجاه كیلومتری سبزوار برایم نقل كرد: وقت ظهر بود. گوسفندان را در چرا گذاشتم و خوابیدم. یكدفعه بیدار شدم و دیدم گوسفندان نیستند. گفتم: خداوندا اگر من به ده برگردم و بگویم كه گوسفندان گمشده اند یا گرگ آنها را دریده است قبول نمی كنند لذا از ترس این كه گرفتار مردم نشوم رو به قبله خوابیدم و گفتم: یا ابوالفضل، من گوسفندان را از شما می خواهم. یكدفعه دیدم شخصی در آن بیابان پیدا شد و گفت: چه می خواهی؟ گفتم: از شما چیزی نمی خواهم. گفت: من ابوالفضلم. گفتم: ما در وصف شما چیز دیگری را شنیده ایم.



[ صفحه 516]



گفتند: خدا خواسته چنین باشد، این خواست خدا است.